roozred


roozred

رزقرمز


زمزمه های دلتنگی

 

تنهاتر

نمی دانم تقصیر من بود یا تو؟ می دانم سلام اول را من دادم و تو با آخرین کلامت که خداحافظی بود دلم را شکستی من سلام دادم و تو وداع کردی من نگاه کردم و تو گریختی قلبم را شکستی و آرزوهایم را نابود کردی با حرفهای زیبا ولی دروغت فریبم دادی و به سوی سرابی رفتی که جزناامیدی چیزی برایت به ارمغان نخواهد داشت می خواستم گاهی تنهایی ام را با تو پرکنم که تنهاترم کردی و رفتی.

 

کنایه

حرفهای تلخ و پراز کنایه تو را دوست ندارم چون همه بوی جدایی می دهند بیا زیباتر با هم سخن بگوییم چقدر نامهربان بودی من تو را هرگز این گونه تصور نمی کردم من تمام قلبم را به تو دادم و تو قدر آن را ندانستی بگذار تمام دلتنگی هایم را برایت بازگو کنم تا بدانی در دلم چه می گذرد ای که در باورت این همه عشق و علاقه نمی گنجد.

 

خدایا

خدایا بارها تا دروازه های تاریک رسوایی و گناه رفتم و تو با دستهای گرمت مرا از ورطه نیستی و نابودی نجات دادی خدایا بارها توبه کردم و توبه شکستم و تو باز به چشم لطف و کرمت مرا نگریستی و آبرویم را خریدی خدایا تو را به خاطراین همه مهربانی و عنایتت سپاس می گویم و سربرخاک بندگی ات  می سایم که جزتو عزیز و بزرگی نیست

 

بیا

دستهایم بی تو خالی ست بیا دستهایم را بگیر و پراز احساس قشنگم کن نمی خواهم بگویم بی تو می میرم چون خوب می دانم که مرگ به اختیار من نیست ولی این را بدان بی تو نفسهایم درون سینه می میرند دلم مشتاق اما تنهاست و من هر لحظه دیدار تو را آرزو دارم.

 

خواب بودم

باور نمی کردم آنقدر آرام وآهسته به دلم بشینی آنقدر آرام که هرگزآمدنت را احساس نکنم گویی خواب بودم که پاورچین پاورچین آمدی به روی آرزوهایم نشستی و چشم گشودم و دیدم در دلم خانه کرده ای چون نسیمی آمدی و چون باد رفتی هنوز گرم و سرمست از بودنت بودم که آرزوهایم را سرما زد و تو گفتی می روم برای همیشه تو رفتی و سرمای رفتنت تمام وجودم را منجمد کرد

 

آفتابی

باران می بارد و من چشم به راهی نشسته ام که تو رفتی خودت گفتی که شبی بارانی باز خواهی گشت حال بیا که آسمان دلم ابریست و چهره ام زیرباران دلتنگی هایم خیس شده است چرا نمی آیی تا آسمان دلم آفتابی شود؟

 

تعبیر

تو تعبیر کدام خوابم بودی که از راه رسیدی و غصه هایم را به دست فراموشی سپردی تو از کدامین بهار می آیی که این گونه عاشم کردی عطرنفسهایت بوی پیراهن یوسف را می دهد تو کاری با دلم کردی که در باور خودم نیز نمی گنجد.

 

روزی می آیی

می دانم روزی می آیی اما نمی دانم کی؟ روزی که هستم و ما توانم در مقابلت سر بر  خاک بسایم یا روزی که خفته در خاکم دوست دارم بیایی و پرده های ابهام را که در مقابلمان قد علم کرده اند کنار بزنی و آرامگاه گل یاس ا به ما نشان بدهی ای عزیز زهرا بیا ئ فرش عدالت را برجهان بگستر

 

خدایا

خدایا تو را در همه جا می بینم در موج شالیزارهای برنج در خنکای نسیم بهاری در لطافت و زیبایی یک گل سرخ در ترانه پرنده ای تنها نشسته بر روی شاخه درخت در آرامش و سکوت شب در گریه نوزاد در بدو تولد در سوگ از دست دادن یک عزیز در دانه های تسبیح مادر بزرگ در بی تابی قلب یک عاشق من تو را در همه جا می بینم حتی در دل شکسته خودم با تمام رو سیاهی و گناهکاریم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: ارزو | تاريخ: دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |